سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام نگهدارمهدی

امشب؟!...فردا؟!...خبریه؟!...جدی؟!...یعنی چی؟!...نمی دونم یعنی نمی فهم ،درک نمی کنم عجب خواسته ی عجیبی دارم ها ...مگه آدم کور و کر هم چیزی می فهمه که من می خوام بفهمم ...هر کاری می کنم نمی شه ...چون ...چون...سخته (علتشو می گم سخته ...گفتنش ، خیلی) ..نمی شه بگم ...ولی باید بگم ...می گم ...نمی فهمم ...چون هزار هزار حجاب بین اون و خودم قرار دادم ، چون با بی رحمی تمام ، نگاهشو بی جواب گذاشتم ، چون هر عصر جمعه دلشو شکوندم ، چون هی قول دادم و زدم زیرش ، چون الکی هرروز صبح یه سری الفاظ رو می گفتم و نمی فهمیدم دارم چی می گم . بعدم با پروریی می گم آقا جون بیا ...دل میشکونم بعدم می گم دلم تنگه چرا نمی یای ؟ همش می گم چرا نمی یای ...ولی هیچ وقت نگفت چرا نمی ذاری بیام ...بس که مهربونه ...بس که رئوفه...ولی من نمی فهمم ...

یه متنی خوندم توهم بخون ...نمی گم بده ..فقط بخون ...ببین چی می فهمی...

«پاى من گرچه در بند زمین است، اما دلم در هواى توست. از وراى زمان و مکان تو را مى‏جویم، هرچند که تو با منى، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزى که هلال رخسار تو بدر کامل گردد. زمین اگرچه گرد خورشید مى‏چرخد، اما روح آن را مدارى است که گرد تو مى‏گردد.

مولاى من! هر مظلومى که در زیر چکمه ستم کارى جان مى‏سپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تویى که فریادرسى و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پیشانى بند اندیشه‏ام «یا مهدى» را حک مى‏کردم.

اى ناب‏ترین اندیشه راهنماى من به سوى کمال!

اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان!

اى مدافع راستین تمامى حقوق من!

و اى فریادرس مظلومان بر خون نشسته!

من در اندیشه تواَم»

 

خوندی ...فهمیدی چی شد؟!...من...من...من...من...حالم به هم می خوره از این کلمه ...همین کلمه باعث دوریه...هممون می خوایم بیاد ولی فقط به خاطر خودمون...می خوایم بیاد تا شهرمونو امنیت ببخشه ...بیاد تا بگیم :آهااای.. اهل عالم!ما هم امام داریم ...می خوایم بیاد تا حقمونو بگیره ...می خوایم بیاد تا عصر جمعه دلمون نگیره ...بیاد تا انتقام بگیره...بیاد تا گناها و تاریکی ها تموم بشه ... . همش می گیم شیعه غریبه ولی باورکنیم که  امام شیعه ،غریب تره . کیه که منتظر خود مولا باشه ، یعنی آقا رو بخواد واسه خود آقا نه چیز دیگه . کسی منتظر واقعیه که از درد فراق شبا خوابش نبره ، از فرط اشک ،چشماش کم سو شده باشه ، با تمام وجود ضجه بزنه و بگه و «...أین وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء ، أین السبب المتصل بین الارض و الاسماء...أین صدر الخلائق ذوالبر و التقوی ، أین ابن النبی المصطفی...»...

 

 

                                              

 

---------------------------------------------------------

همین امشب بود که یکی گفت کجای دنیاس که برا یکی جشن تولد بگیرن ولی خودش نباشه؟تو دلم گفتم یه جایی هس که الان1173ساله که دارن همین طورجشن می گیرن البته خودش حضور داره ولی مهمونا نمی فهمن.

همدیگه رو دعا کنیم تا بتونیم بفهمیم چه خبره...

  


نوشته شده در  سه شنبه 86/6/6ساعت  9:27 عصر  توسط نورالهدی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا علی
کشف یک ترکش جدید!
همان یک‏ِ جاودانه
پدرم چو دریاست!
آغازم می کنی؟
امان از واحد!
طعم خاک
ریحانه‏ام
[عناوین آرشیوشده]