سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این طور وقت ها نباید نوشت. باید نشست و فکر کرد. در این که چطور می شود خوب را با بد معامله کرد. در این که چطور با آن همه آلودگی می پذیرنت. در این که...اصلا لازم نیست من همه را برایت بگوم، خودت همه را از بَری. مگر کم دیده ای از این محبت ها؟

به قول دوستی، بدی اگر دیده ای حقّت بوده و اگر هم (بر فرض محال) خوبی دیده ای از دستمان در رفته!...جدای از شوخی گردنم باریک تر از یک تار موست، اگر حقی بر این باریکه داری بگو و حلالم کن تا همین را هم از دست ندهم. از هیچ کس و هیچ کس هیچ دلخوری و ناراحتی به دل ندارم. کربلا نرفته بودم شاید رفتم!

یا حسین

نظرات این پست، خصوصی می ماند!


نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/23ساعت  12:43 صبح  توسط نورالهدی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا علی
کشف یک ترکش جدید!
همان یک‏ِ جاودانه
پدرم چو دریاست!
آغازم می کنی؟
امان از واحد!
طعم خاک
ریحانه‏ام
[عناوین آرشیوشده]