سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم...حرم...دربست حرم! راننده ی تاکسی ترمز می کند، سرش را بیرون می آورد، چند می دی ؟ مسافر هم که خسته و کوفته حوصله ی چک و چونه ندارد می گوید: هزار تومان. راننده : بِپَر بالا که خیلی سرده . 

خیلی ممنون آقا، همین جا پیاده می شم، یک پنج هزار تومانی به راننده داد (پول خرد نداشت ) و پیاده شد تا ما بقی را بگیرد ولی راننده انگار نه انگار؛ گازش را می گیرد و الفرار! در دلش قندآب هم می زدن که عجب سودی کردم!

دو سه روز بعد کودک سه ساله اش به سختی سرما می خورد، پول دکتر و دوا و درمانش می شود4000تومان .

 

گاهی فراموشمان می شود که حساب دنیای اطرافمان، حسابِ دو دو تا، چار تاست!


نوشته شده در  چهارشنبه 86/10/12ساعت  8:12 عصر  توسط نورالهدی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا علی
کشف یک ترکش جدید!
همان یک‏ِ جاودانه
پدرم چو دریاست!
آغازم می کنی؟
امان از واحد!
طعم خاک
ریحانه‏ام
[عناوین آرشیوشده]