یا الله
دقیق نمی دونم دوشنبه بود یا سه شنبه که فوق العاده به تکاپو افتاده بودم که اسم این کلبه ی حقیرونه رو چی بذارم که دیوان امام و این غزل زیبا یه چشمم خورد:
من درهوای دوست گذشتم زجان خویش
دل از وطن بریدم و از خاندان خویش
در شهر خویش بود مرا دوستان-بسی
کردم جدا هوای تو از دوستان خویش
من داشتم به گلشن خود آشیانه ای
آواره کرد عشق توام زآشیان خویش
می داشتم گمان که تو با من وفا کنی
ورنه برون نمی شدم از بوستان خویش
همین اول کاری از همتون عذر خواهی می کنم که وقت گرانمایتونو دارم می گیرم و از تمام شما عزیزان التماس دعای مخصوص دارم و خواهش میکنم که دعای خیر و کمکتان را از این حقیر دریغ نفرمایید.
اللهم عجل لولیک الفرج و اید قائدنا الخامنه ای