از آن حسرت هميشگي, بغضي ماند سنگين و عميق... که هنوز شکسته نشده...
عقده اي در گلويم هست که راه نفس را بسته و از فرط ناباوري جرئت باريدن ندارد.
اين روزها که مي گذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم...
.
قيصر هم رفت و تو نيامدي...