• وبلاگ : در هواي دوست
  • يادداشت : يك سوال!!
  • نظرات : 9 خصوصي ، 62 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    وبلاگ زيبايي بود....خيلي خودموني نوشتيد.موفق باشيد

    دلم افتاده آن طرف ديوار

    دنيا ديوار هاي بلند دارد و درهاي بسته که دور
    تا دور زندگي را گرفته اند
    نمي شود از ديوارهاي دنيا بالا رفت.نمي شود
    سرک کشيد و آن طرفش را ديد.
    اما هميشه نسيمي از آن طرف ديوار کنجکاوي آدم
    را قلقلک مي دهد
    کاش اين ديوارها پنجره داشت و کاش مي شد گاهي
    به آن طرف نگاه کرد.شايد هم
    پنجره اي هست و من نمي بينم .شايد هم پنجره اش
    زيادي بالاست و قد من نمي
    رسد با اين ديوارها چه مي شود کرد؟
    مي شود از ديوارها فاصله گرفت و قاطي زندگي شد
    و مي شود اصلا فراموش
    کرد که ديواري هست و شايد مي شود تيشه اي
    برداشت و کند و کند. ...شايد
    دريچه اي،شايد شکافي،شايد روزني
    هميشه دلم مي خواست روي اين ديوار سوراخي درست
    کنم.حتي به قدر يک سر
    سوزن،براي رد شدن نور،براي عبور عطر و
    نسيم،براي...بگذريم.گاهي ساعتها
    پشت اين ديوار مي نشينم و گوشم را مي چسبانم به
    آن و فکر مي کنم؛ اگر همه
    چيز ساکت باشد مي توانم صداي باريدن روشنايي
    را از آن طرف بشنوم.اما هيچ
    وقت،همه چيز ساکت نيست و هميشه چيزي هست که
    صداي روشنايي را خط خطي کند
    ديوارهاي دنيا بلند است،ومن گاهي دلم را پرت
    مي کنم آن طرف ديوار.مثل