سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا امام!

گاهی یک آدم عادی حرفی می زند؛ شاید اگر باورش برایمان سخت باشد بگوییم دروغ و مبالغه است. ولی گوینده داریم تا گوینده!... اگر حرفی را کسی بگویید که تماما نور است؛ آن قدر عبودیت کرده که تا معبود شدن فاصله ای ندارد و تنها فرقش با معبود و معشوق به یک رابطه ی خالق و مخلوقی ست؛ آن گاه این حرف را باید روی چشم گذاشت و از آن نور گرفت ... برای چه این حرف ها؟ چون می خواهم از یکی از این آدم ها حرفی برایت نقل کنم، اگر در این سخن غرق شوی و به عمق مطلب برسی می بینی که پر بیراه هم نمی گویم. امام رضا می گوید امام برادر و پدری مهربان است... خورشید درخشنده است ... نوری ست که در پهنه ی تارکی می درخشد ... همچون مادر به فرزند کوچکش مهربان است ... این ها حرف امام هست ها! کسی به قاعده ی مادر و پدر نسبت به تو مهربان باشد؟... من دوست دارم این طور بگویم که اگر هیچ ِ هیچ نداری کافی هس امام داشته باشی تا ثروتمند ترین، با کس ترین و برترین شوی! اصلا تصور کن کسی هست که مادرانه به تو محبت می کند و همیشه چشمش نگران توست! می خواهی بال در بیاوری! وقتی این حدیث امام را شنیدم بدون چون و چرا دیوانه شدم، دیوانه! بعد از آن اگر می گفتند حسین شهید شد؛ به اندازه ی کسی که برادرش مرده کمرم خم می شد؛ به اندازه ی یتیم ها احساس غربت می کردم و به قاعده ی مادر مرده ها اشک می ریختم و اصلا فکر می کردم که دیگر بدبخت تر و بی کس تر از من در این عالم وجود ندارد... بعد تر ها عرق شرم هم به این کلکسیون اضافه شد .چه وقت؟ وقتی شنیدم اگر وجود دارم و نفس می کشم، اگر آسمان و زمین ثبات دارند و حیات ادامه داردو اصلا هدف خلق دنیا و مافیهایش همه و همه به خاطر وجود امام است . امام ... امام... یعنی می دانی لفظ قلمبه اش یعنی واسطه ی فیض، یعنی اگر الطلاف و نعمت های خدا بخواهد به زمین برسد، زمین نمی تواند این عظمت را درک کند و قلب و وجود امام است که این نعمات را به زمین انتقال می دهد... حالا فرض کن کسی که وجودش به آدمی بسته باشد چه قدر باید بی مروت باشد که این گونه به شهادت رساندش؟ وای! خدیا! اگر روز عاشورا، سجاد و زینب نبودند قطعا شانه های زمین زیر این بی شرمی فرو می ریخت. مگر آسمان می توانست ببید که کسی روی سینه ی هدف خلقت نشسته است و دارد...؟

حالا فهمیدی وقاحت و نامردی تا کجا ها که نمی رود؟ چرا راه دور می روم؟ گاهی اوقات ما هم به قدری گستاخ می شویم که غروب های جمعه غمگین تر و دلگیر تر می شود ، در گوشه ای پدری نشسته است و اعمال فرزندش را می بیند!

التماس دعا


نوشته شده در  چهارشنبه 86/10/26ساعت  10:59 عصر  توسط نورالهدی 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یا علی
کشف یک ترکش جدید!
همان یک‏ِ جاودانه
پدرم چو دریاست!
آغازم می کنی؟
امان از واحد!
طعم خاک
ریحانه‏ام
[عناوین آرشیوشده]